برف می بارید
آن شب
که زمستان را
تو فراخواندی بر خاطر من
و به رسوایی من خوش بودی
و به رویای دلم
که جدا مانده ز تو
و به ابر چشمم
که جدا از تو به من
م
ی
ب
ا
ر
ی
د
خندیدی
برف می بارید
آن شب
که تو رفتی تنها
و من از
هیبت آن تنهایی
بی تو از خاطره ها دور شدم
و تو رفتی
تنها
در شبی سرد و زمستانی
برف میبارد
امشب
و ترا ? خاطره را
بر قلبم می بارد
و چه تنهایی
سرد است
وقتی برف
می بارد
بر خاطره ات
و چه تنها خواهم رفت
بی تو و خاطره ات
در شبی سرد و زمستانی
تا رویا
و زمستان گویی
آمده است از راه
تا بسوزاند دل
و بلرزاند ...