(بهروز)
(( به بهانه تولد غزل ))
غزل دمید
در سکوت یک روز تابستان
و ? غروب ناپیدای زندگی را روشن ساخت
شاخه گل مریم
هدیه ای به بار آورد
به زیبایی تمام فصلها
و سکوت ? درهم شکست
اکنون ? این تو ? این من
چه کنم ? نمیدانم
یا خراب خراب یا آباد آباد
آری منم که به دیوار غمناک پوچی
تکیه زده ام
که یا دیوار بریزم یا خود بشکنم
چه میشود ؟ نمیدانم ? میدانی اما
پایان این قصه تماشایی را
فردا ? شاید سلامی دوباره
شاید نگاهی نو ? شاید هم هیچ
شاید تو ? شاید من یا شاید
آه ? آری شاید هیچکدام
نمیدانم ? میدانی اما
قصه تلخ نفسهایم
شب که رفت
فردا می آید
با هزاران هزار فریب و زشتی برای من
چگونه میتوانم ? نمیدانم تو هم شاید ندانی
آری ? شاخه گل مریم ?
غزل را به بار خواهد نشاند برای همیشه